ميان اب واتش من گرفتارم
به دادم ميرسي امشب خدايا؟
ميان رفتن و ماندن گرفتارم
رهايم مي کني ايا خدايا؟
تمام تارو پود من پر از احساس دلتنگي است
چگونه از وجود خود جدايم ميکني امشب خدايا؟
خدايا من گرفتارم:
نجاتم ده رهايم کن پناهم ده
ز خم زندگي امشب فقط قدري شرابم ده
ز خم زندگي سهمم فقط زخم و فغان بوده
تو امشب پاک پاکم کن
فدايم کن فداي لحظه اي از عشق پاکم کن
رهايم کن رهايم کن
به قلب تيره و تارم فقط نوري هدايت کن
صدايم کن صدايم کن
من از عشق زمين سيرم از عشق خود شرابم کن
خمارم کن خمارم کن
به وقت صبحدم اري که اهل دل به خواب ايند
مرا از خواب بر گيرو دوايم کن صدايم کن
خداوندا نجاتم ده مرا از عشق خود پر کن
مرا در راه خود گم کن
در اين بازار نابودي مرا پيمانه اي پر کن
تمام دردهايم را به اين پيمانه درمان کن
صدايم کن .
صدايم کن